ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

ترنّم نامه

روزهای زیبای من و تو (7)

دختر عزیزممممممم سلام دختر نازم ، این روزهایمان هم می گذرد و برای من و بابایی بودن با تو لذت بخش است. خدا را شکر که تو هستی تا ما بعد جدید و زیبایی از زندگی را به واسطه حضورت تجربه کنیم. یک بعد زیبا از زیباییهای ناتمام خدای مهربون واسه ما آدمها.... الهی که به حق این ماههای عزیز خدا به همه مامانهای منتظر نی نی سالم بده و دلشون رو شاد کنه.... الهی امیییییییییییین. این روزها همچنان در تلاشی برای جلو رفتن و تقریبا نا موفق. گاهی کمی عقب می ری و فقط یک حرکت به جلو می آیی . گاهی هم تلاشت نتیجه نمیده. اما دست از تلاش بر نمی داری و اینقدر تقلا می کنی تا خسته میشی و همونجا سرت رو می ذاری روی زمین. فدای قد و بالات دخترم وقتش که بشه تو...
30 خرداد 1392

مهمان داشتیم و مردم شاد بودند.....

 سلام عزیز دلم دیروز مهمون داشتیم. مهمون های عزیزی که از دوستان بسیار قدیمی مامان بزرگ زهره و بابایزرگ حسین (مامان و بابای بابایی) هستند و من بعد از ازدواج با بابایی باهاشون آشنا شدم. دوستانمون از زاهدان اومده بودند خونمون.  آشنایی بابا با این خانواده مربوط میشه به حدود سی سال پیش. پدر و مادر بچه ها با بابا بزرگ و مامان بزرگ دوست هستن و این دوستی همچنان ادامه داره و حالا به بچه هاشون منتقل شده. از اونجایی که بسیار خانواده خونگرمی هستن خیلی خوش گذشت باهاشون. جالبه که تو هم که این روزها دیگه پیش غریبه ها احساس غریبی می کنی با این مهمون هامون اصلا غریبی نکردی و از همون اول رفتی توی بغلشون. دیشب هم می خواستیم با ...
30 خرداد 1392

خنده از ته دل

ترنّم جان  ، دخترم سلام بابا قربونت بره الهی دخملم، از اونجایی که بابایی هر روز صبح زود وقتی میره سر کار تو و مامانی در خواب ناز هستید دیروز چون یه کار اداری داشتم یکم دیرتر رفتم سر کار و صبح وقتی تو بیدار شدی مامانی از توی تختت برداشتت و آورد کنار خودمون روی تخت مامان و بابا خوابوندت و تو وقتی چشمهای قشنگت رو باز کردی و چرخیدی به سمت من با دیدن بابایی یه خنده ی بلند و از ته دل از سر ذوق زدی و از اینکه اول صبح بصورت خیلی غیر منتظره چشمت به جمال بابایی منو ّ ر شده بود از اون خنده بلندت میشد رضایت رو توی چشمهات دید و بعد از این حرکت بسیار دوست داشتنی سرت رو کردی توی بغل بابایی و چنان آروم توی بغل بابایی جا گرفتی و از این پزیشنت اونق...
28 خرداد 1392

پایان پنج ماهگی دردانه دخترم

سلام چراغ خونه دختر ملوسم ، امروز پنج ماهگیت تموم شد و تو وارد ششمین ماه زندگیت شدی. چه زیبا گذشت این پنج ماه با تو عزیز دل مامانی. خدا را به خاطر تک تک این لحظه ها و ثانیه های زیبایی که با تو داشتیم شکر می کنیم . الهی من فدای قد و بالای کوچولوت بشم گل دختر من.هر لحظه که می گذره من و بابایی بیشتر از بیش عاشقت میشیم و تمام لحظه های با تو بودن برامون شیرین تر از عسل شده. الهی قربونت برم ترنم مامان. امروز عزیز جون و آقا جون اومدن بندر خونمون و من توی فکر بودم که بعد از ظهر که بابایی از کارخونه اومد خونه با هم بریم و یک کیک کوچولو واسه تولد پنج ماهگیت بگیریم ولی وقتی بابایی اومد خونه دیدم که خودش یک کیک خریده و گفت "این هم به مناسب...
27 خرداد 1392

تولدت مبارك(پنج ماهگی)

ترنّم جان  ، دخترم سلام عزيز دل بابايي امروز پنجمين ماهگردت بود و تو وارد ماه ششم زندگي مباركت شدي و من و مامان از صميم قلب بهت تبريك ميگيم و آرزو ميكنيم انشاءالله 120 ساله بشي و با عزت زندگي كني. عشق بابايي چند روزي هست كه وقتي باهات حرف ميزنم كلي واسم عشوه مياي و اصلاً بابايي رو تحويل نميگيري انگار نه انگار كه من دارم باهات حرف ميزنم و هيچ نشونه اي از تحويل گيري توي نگاهت نيست و همين كه ميام از كنارت بلند بشم با يه لبخند مليح و قشنگ من رو سر جام ميخكوب ميكني و بهم ميفهموني كه عمداً تحويل نميگيري كه من فداي اين عشوه هات بشم بابايي...  و اما 2 روز پيش پس از كلي ضد حال زدن به بابايي بالاخره واسم خن...
27 خرداد 1392

فقط قورتت بدم.....

ترنممممممممممممممممممممممم عزیز دلم فقط می خواهم بخورمت. خدایا شکررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر عمرمی ، جونمی ، عشقمی ، همه کسمی..... دردو بلات به سر من مامانییییییییییی. عاشق این عکستم. امروز خواب بودی ازت گرفتم. البته بیدارت کردم با عکس گرفتنم.   فدای این قیافه معصومت بشم من دختر.دوستت دارم   ...
26 خرداد 1392

ترنم به روایت تصویر(1)

قربون تو دختر.... اینجا فقط می خواهم ازت چند تا عکس بذارم به یاد این روزهای زیبایی که با هم می گذرونیم . دوستت داریم دختر عزیزم.خیلییییییییییییییییییی دوستت داریم.   اینجا بغل بابایی بودی و من هر چه کردم نیومدی بغلم داشتیم دختر؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!     بقیه عکسها رو طبق دستور مدیریت وبلاگ واست می ذارم توی ادامه مطلب(به من می گن مامان حرف گوش کن...)   عاشق این وقتهایی هستم که دستت رو تکیه گاه زیر چونه ات می کنی....         اینجا هم که با دوتا دست ، عروسک و پستونک و دندونی و پا و ..... همه رو با هم می خواستی...(البته موف...
26 خرداد 1392

فدای خوابیدنت دخترم

سلام دخترم یادش به خیر........... روزهای نوزادیت را می گویم .اون روزهایی که من به پهلوی چپ یا راست می خوابوندمت و حالا...... و حالا خودت هر جوری که دلت می خواد می خوابی.داری بزرگ میشی و من کیف می کنم از این بزرگ شدنت.دلم غنج میره از تمام این لحظه های با تو بودن. الهی دورت بگردم چراغ خونه.الهی فدات شم دختر نازم. دوستت دارم ترنمم.   این مدل خوابیدنت توی ماه اول تولدت       و این هم مدل خوابیدن های جدیدت....... و من عاشق این مدل خوابیدن هاتم... (وقتی داشتم ازت عکس می گرفتم همون جا روی لباس مامان خوابت برد)     ...
25 خرداد 1392

گرفتن انگشت پا

قربون تو دختر کوچولوم نفس ناز مامانی موفق شدی پاتو بیاری بالا و انگشتت رو بگیری تو دستت. البته چند روزی بود که این کار و می کردی ولی معمولاً از دستت در می اومد و دیشب تونستی کامل نگهش داری .یعنی توی چهار ماه و بیست و شش روزگیت. حالا ببینم کی می بری توی دهنت و این خوردنی خوشمزه رو هم به انگشتهای دستت اضافه می کنی!!!!!!   ...
22 خرداد 1392

یک حرکت موفقیت آمیز (1)

سلام ترنم جونی عزیز دل مامان امروز تو چهار ماهه شدی و صبح رفتیم واکسن چهار ماهگیت رو زدیم. یک کمی گریه کردی و الان هم آروم خوابیدی. راستی امشب لیله الرغائبه یعنی شب آرزوها.( اولین پنج شنبه ماه مبارک رجب). عزیز دلم با همه وجودم برایت شادی و سلامتی و موفقیت رو توی این شب عزیز  آرزو می کنم. البته خیلی آرزوهای دیگه هم دارم که از خدای مهربون می خواهم. و اما یک خواسته ویژه هم از خدا دارم و اون هم بچه دار شدن همه مامانهای منتظر هستش. ایشاالله که خدا خودش از در رحمتش همه حاجاتمون رو بده. آمین. و اما................... عزیز دل مامان در آستانه جهار ماهگی در تاریخ بیست و پنج اردیبهشت (یک روز مونده به چهار ماهگیت) بعد از روزها تلاش پیوسته ت...
22 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد